we must go on, i can't go on, i will go on

Tuesday, August 9, 2011

فراخوان برای اسلات واک(پیاده روی روسپی ها) در فرانکفورت 13 آگوست 2011



هر که باشم و هر چیزی که بپوشم: نه یعنی نه
علیه سکسیزم و وضعیت خشونت بار عادی
برای اختیار بدن، جنسیت و خطرپذیری

بعد از پیشنهاد یک پلیس کانادایی به زنان، که گفته بود مانند روسپی ها لباس نپوشند تا قربانی تجاوز جنسی نشوند، عده ای ابتدا در تورونتو و بعد بسیاری شهرهای دیگر تظاهرات اسلات والک را سازماندهی کردند.
این تظاهرات بر ضد سرزنش قربانی هاست که سعی بر انداختن گناه و مسئولیت ناحقی روا داشته شده، بر گردن آسیب دیدگان آن است. اسلات واک بر ضد هتروسکسیزم و اسطوره سازی و بی خطر جلوه دادن تجاوز است.
مستقل از جنس، هویت، سن یا هر پیش زمینه ای همه به این تظاهرات بر ضد تبعیض، دیدگاه جنسی و فراروی از مرزهای شخصی دعوتند تا با حضور خود در خیابان رای خود برای رفتار احترام آمیز انسانی بین افراد، حق انتخاب در مورد بدن، جنس و جنسیت اعلام دارند.
ایده ی مبدعان برای نامگذاری اسلات واک(تظاهرات روسپیان) آگاهی سازی در مورد معنی روسپی است. در این تظاهرات از شکل لباس روسپی وار که عمومن بار منفی دارد ، به عنوان اعتراض برای حق انتخاب استفاده میشود.هدف از نگاه مثبت به روسپی ها در این تظاهرات جلوگیری از اغراض، برچسب گذاری ها ، آزار و اذیت افراد دیگر است.
همچنین افرادی که خود را اسلات(روسپی) نمی دانند هم برای شرکت صمیمانه دعوتند. همه شرکت کنندگان در تصمیم برای انتخاب لباس و نحوه ی لباس پوشیدن خود آزادند.
نه یعنی نه، به هر زبانی؟ همراه شو.

ترجمه ای ضعیف و فوری از بیانیه خلاصه شده تظاهرات


Monday, August 8, 2011

Liebe Katjusha,                                                                                               
es sind jetzt ist 8 Tage und Sieben Jahre, dass du weg bist. Ich kann mich nicht gut erinnern, wie ich diese Zeit verbracht habe.Es verzehrt mich einerseits und  ich schmelze  jede feuchte Nacht  in einem unfassbaren Rausch und versuche mich zu begraben. Trotzdem baue ich mich am nächsten Morgen auf eine wunderbare Weise wieder auf. Ich bewundere die Leute. Sie erkennen mich noch, obwohl du nicht da bist.
Katjusha vorgestern war ich im Zentrum. Es gab ein Fest in  der Stadt. Eine Band hat Balkan gespielt. Das klang super.  Einige tanzten mit und andere trauten sich nicht oder wagten es nicht, vielleicht wussten sie auch was ich wusste. Ich bewegte  meinen Körper ein bisschen, aber beschämt. Du fehltest mir. Die Trompete klang so schön, als wäre das Instrument ein lebender Mensch, der die Lieder seiner Trauer für immer verloren hätte.
Katjusha die Balkanmusik ist die Beste, zu der man tanzen kann, als ob es Frieden gäbe. Es gibt eine Performance von Mariana Abramovic, in der sie über eine Tradition im Balkan spricht. Sie erzählt wie die Ratten im Balkan gefangen und verhängnisvoll gequält werden. Danach fängt sie an balkanisch zu tanzen. Sie tanzte in einem schönen Kleid und einem rotem Tuch in der Hand. Ich sagte dir doch, dass es immer einen Haken geben müsste. Während dem Konzert sah ich 2 Flugzeuge im Himmel und ich erinnerte mich sofort an die Ratten. Ich erinnerte mich an alle meine Verwandten; meine Schwestern in Libyen, meine Brüder in Afghanistan, die Cousinen in Kurdistan, die Cousins im Baskenland und meine ausgemergelten Kinder in Afrika. Die Flugzeuge waren noch oben, unser Konzert war aber unten… Das Konzert der Verwandten wird auch ganz Unten sein…schon laut…schon farbig aber nur Getränkt in der Farbe des Blutes ... Du weißt, wie der Bourgeois meine Augen gestärkt hat…Ich konnte von unten sogar den Strichcode lesen… Demokratie-waren ,  voll aufgeladen und verpackt … Der Musiker blies die Trompete an…Meine Verwandten sind aber jeder für sich, ein Orchester, das wegen ihren Kinder, Eltern  und Geliebten hundert verschiedene Noten spielen können… ich hatte meine Zigarette in meiner Hand…Die Soldaten hatten auch genug Rauch oben im Himmel…Die Nato bietet besten After-Sales-Service an… Einige können sogar Jahre überleben…Ich rauchte…Der Musiker brachte die Trompete zum Tanzen…Der Pilot flog weiter…ich rauchte…Die Noten wehten vor der Trompete …Der waren fielen unten…ich rauchte…Die Trompete wurde heiß…In Libiyen, Afghanistan, Afrika wurde durch Geschosse auch heiß…Den Sudländern ist immer heiß…mir ist auch heiß wie Nahost, mir ist kalt wie Osten, mir ist schwarz wie in Afrika, mir ist Krieg wie der Welt … Katjusha, ich tanzte aber nicht so gut wie Abramovic... Katjusha du fehltest mir…du weiß, wie ich tanze… aus Wut… aus Zorn… aus Klage… du kannst dich dem  gut anpassen…Du kannst meine Finsternis weinen…wir konnten so tanzen, dass wir vor Tränen schmolzen…aber ich bin immer noch tapfer…das ist meine einzige Zauberei…
Katjusha ich habe mein Versprechen nicht vergessen …wenn ich nicht erschossen werde, verhungere ich , falls wir nicht siegen…
Ich freue mich auf dein Zurückkommen
Dein Mazyar
8 August 2011

Sunday, April 24, 2011

گوشت جهان را می بلعد



مطلب زیر تنها در جهت ارائه ی آلترناتیوی برای مصرف گرایی سرمستانه ی مواد غذایی است و به هیچ وجه قصد ارائه راهکاری برای رفع گرسنگی در جهان با تئوری های شرقی و انسان خوب-جهان خوب و بدون مبارزه مستقیم علیه سرمایه داری ندارد.

گوشت جهان را می بلعد
دلایل بحران مواد غذایی و راه هایی برای مقابله با آن

گرسنگی به علت اسراف
مواد خوراکی دنیا گران تر می شوند. در حالی که ما در اروپا بابت گرانی مواد غذایی شکایت می کنیم در جاهای دیگر نزاع برای بقا حکمرانی می کند.حدود 850 میلیون نفر در آمریکای جنوبی، شمال آفریقا و آسیا از سوء تغذیه زجر می کشند. هر دقیقه 11 کودک از گرسنگی می میرند.
علت های متفاوتی وجود دارد: با تغییرات آب و هوایی ، خشکسالی و زراعت بی رویه در کشورهای جنوبی افزایش می یابد. کاشت وسیع گیاهان انرژی زا(برای تولید برق مانند دانه های روغنی) عرضه ی مواد غذایی را محدود می کند و تاجران با احتکار قیمت را نیز بالا می برند.
مهمترین فاکتور اما تقاضای رو به افزایش مواد خوراکی حیوانی است. از سال 1961 تا به حال مصرف جهانی گوشت از 71 میلیون تن به 284 میلیون تن(چهار برابر) رسیده و بنا به گزارش فائو تا سال 2050 دو برابر مقدار فعلی خواهد شد. اسراف گسترده ی منابع غذایی. تولید یک کالری در گوشت نیاز به مصرف 30 کالری گیاهی دارد. عجیب نیست که کمبود اراضی زراعی و آب و در کنارش قیمت ها به به حد سرسام آوری رسیده.

گوشت خوراک انسان را می بلعد
حدود 30% اراضی غیر یخ زده ی زمین برای تولید گوشت و فراورده های خوراکی حیوانی دیگر استفاده می شوند. 90% کاشت سویا و بیش از نصف گیاهان کاشته شده ی دیگر به مصرف حیوان های گوشتی و گاوهای شیرده می رسند. بیشترین بخش انرژی مواد خوراکی از طریق فعالیت بیولوژیکی درون بدن حیوانات از بین می رود، برای مثال برای گاو این مقدار بالاتر از 90% است. با این مقدار و بدون اسراف می توانند جمعیتی برابر با حال حاضر روی زمین 10 برابر تغذیه کنند. بحران گرسنگی تا حدود زیادی نتیجه ی بازار گوشت است.

گوشت مناطق استوایی را می بلعد
برای پرورش حیوانات برای تغذیه ی انسان هر سال 325000 کیلومتر مربع زمین به شکل بازگشت ناپذیر صدمه می بینند- مساحتی به اندازه ی کشور آلمان. استفاده ی بی رویه ی عضو تنفسی زمین که با مقررات تجاری هم همراه است به تغییرات آب و هوایی هم شتاب می دهد.

گوشت محیط زیست ما را می بلعد
بنا به گزارش فائو سهم تولید گوشت و شیر در انتشار گازهای گلخانه ای 18% است- بیشتر از تاثیر تمامی شبکه های حمل و نقل جهانی. گاز متانی تولید شده از 1.4 میلیارد گاو روی زمین جو را به تنهایی به اندازه ی میلیاردها تن دی اکسیدکربن داغ می کند.

گوشت آب را می بلعد
در نتیجه ی گرمایش زمین خشکسالی و کمبود آب در مناطق گرمسیری به طور هولناک افزایش می یابد. همین امروز دو میلیارد نفر روی زمین دسترسی به آب تمیز ندارند. همزمان برای تولید یک کیلو گوشت بیشتر از مقدار سالاته ی مصرف آب در حمام برای یک نفر از ما، آب لازم است.




تکه ای پر از انرژی. واقعن؟
علم تغذیه امروز می داند: گوشت خوراک حیاتی نیست. تحقیق طولانی مدت دانشگاه هایدلبرگ نشان می دهد حتی کسانی که بدون گوشت تغذیه می کنند از سلامت بهتری برخوردارند.کسی که تصمیم برای تغذیه بدون گوشت می گیرد برای خود و دنیای خود تلاش می کند.

منبع:وبسایت سازمان دوستداران حیوانات

Thursday, April 14, 2011

مراقب آرزوهای خود باشید چون ممکن است برآورده شود.

توسعه ی پایدار، تحول اقتصادی، الگوی درست مصرف و برنامه ریزی اقتصادی، رونق بازار بورس، همه از آرزوهای متملقان لیبرالیسم در کشورهای توسعه نیافته است که تحقق آنرا با سلطه ی سرمایه داری به همراه دموکراسی می بیینند.شکل و امکان ظهور سرمایه داری در جهان سوم خود بحث دیگری است اما اینجا با اتکا به تجربه ی شخص خودم نگاهی می اندازیم به اینکه دموکراسی در بازار آزاد کشورهای اروپایی چگونه عمل می کند(چگونه به فروش می رسد).
Unilever  نام کنسرنی متشکل از 400  مارک مختلف شامل تولید کنندگان مواد غذایی، مواد شوینده و مواد آرایشی و بهداشتی است.داری بازار فروش در 170 کشور و 264 کارگاه و کارخانه در بیش از 60 کشور می باشد.روزانه 160 میلیون بار محصولات این کنسرن برای مصرف انتخاب می شوند. وقتی به سایت این کنسرن بروید با توجه به کشوری که انتخاب کرده­اید در صفحه اول مطالب مختلفی ظاهر می شود. با انتخاب کشور آلمان تیترهایی راجع به حفظ محیط زیست و پروژه های اجتماعی و تغذیه مناسب برای همه نمایان می شود، به این دلیل که اینها از موضوعاتی هستند که همواره از سوی فعالان اجتماعی آلمان دنبال می شوند. برای کشور انگلیس هم گزینه هایی مثل رشد بازرگانی و استراتژی شرکت و ... مطرح می شود و برای آفریقا گزینه های متفاوتی ارائه می شود. هر جا به نسبت خواسته های مردم گزینه های مختلفی روی مانیتور ظاهر می شود تا ثابت کند که بهترین انتخاب را می کنید.
اما کمی پشت وبسایت کارخانه های کنسرن های محبوب هوراکشان بازار آزاد چه می گذرد. جایی که من از آن خبر دارم کارخانه ی بسته بندی مواد آرایشی بهداشتی مثل دئودورانت، شامپو، لوسیون، افترشیو و.... بسته بندی نهایی معمولا به دلیل میل شرکت برای پرداخت حقوق کمتر در کشور مصرف کننده انجام می شود. غیر از اقلام بهداشتی تمام اقلام دیگر مانند ساک بسته بندی و کارتن تا حتی برچسب روی مارک و ... همه از جاهای مختلف وارد کارخانه ی بسته بندی می شود.
در کارخانه ی بسته بندی حدود 40 50 قسمت وجود دارد که حدود 5 تا 6 قسمت از اینها به آماده سازی یک نوع از انواع مختلف ِ بسته بندی محصولات می پردازند. چهار کارگر باید کارهای زیر را انجام دهند.
1-چسباندن برچسب بارکد به چسب.
2-باز کردن بسته بندی لوسیون بدن و اسپری خوشبو کننده(چیزهایی که طبقه کارگر نحوه ی استفاده اش را هم نمی داند).
3-سرهم کردن کارتن کوچک و چسباندن اسپری به داخل آن و گذاشتن لوسیون در کنارش.
4-گذاشتن کارتن در کیسه ی توری و گره زدن در کیسه و بستن آن به تگ.
5-سرهم کردن کارتن بزرگ و قرار دادن سی عدد از کیسه های ذکر شده در آن.
هر روز باید حداقل 60 کارتن آماده شود، 1800 لوسیون، یعنی حفاظت از پوست 1800 نفر مصرف کننده بعد از حمام به مدت حداقل دو هفته .اما تولیدکننده در چه شرایطی کار می کند؟
کار از 6 صبح تا 2 بعد از ظهر.دو استراحت 20 دقیقه ای که از ساعت کار کم می شوند.اگر کار بعضی روزها تا ساعت 4 طول بکشد استراحت اضافه وجود نخواهد داشت.در طول مدت کار، نشستن یا خوردن ممنوع است.نوشیدنی در بطری مشکلی ندارد. تا یک سال پیش خبری از سیستم گرمایش و سرمایش نبود. حقوق روزهای تعطیل در صورت کار کردن کمتر از روزهای معمولی است. وضعیت زنان کارگر به مراتب بدتر از مردان است.چرا که به بهانه توان جسمی کمتر به کارهای طاقت فرساتر و یکنواخت گماشته می شوند.سرویس حمل و نقل و ناهار، پول سال نو و حسن انجام کار، هیچ کدام در کار نیست. و البته مگر می شود در جایی پول حاکم باشد و فامیل بازی نباشد!(جالب است بدانید در این بخش آلمانی ها اقلیت بودند و تحت تبعیض).استثمار را خود معنی کنید!
بازار آزاد این امکان را فراهم آورده تا با  ائتلاف چند شرکت کنسرنی به وجود بیاید و تا حد امکان انحصار بازار را در دست خود بگیرد و به قدرت بزرگ تبدیل شود.بعضی از تبعات حاصل از انحصار بازار کاهش کیفیت محصولات، از بین رفتن بازارهای محلی و افزایش بی کاری است.از طرف دیگر با  انحصاری شدن بازار،تولید کننده می تواند قیمت کالا و حقوق کارگر را به با آزادی عمل بیشتری به بازار دیکته کند. در اقتصاد کلان رابطه ای بین حقوق کارگر و قیمت کالا وجود دارد که ضریب سود نامیده می شود.در وضعیت رقابت کامل بین تولید کنندگان این ضریب نزدیک یک می شود ولی در صورت قدرت داشتن در بازار مطلوب ترین حالت برای صاحبان سرمایه نزدیک کردن هر چه بیشتر ضریب به صفر است تا حداکثر قیمت جنس و حداقل حقوق تعیین شود.
با شکل گرفتن ائتلاف، به دلیل تولید انبوه کالا، قیمت برای مصرف کننده پایین آورده می شود تا در مرحله اول رقیب ها را از بازار حذف کند و بعد از آن به دلخواه و با آزادی بیشتری افزایش پیدا کند. با حذف شدن رقیب ها در بازار بیکاری هم بیشتر شده و افراد بیکار حاضر (مجبور) می شوند به کار با حقوق کمتر تن در دهند و در نتیجه به دلیل نرخ بالای بیکاری و عدم امنیت شغلی، حقوق کارگران شاغل کاهش می یابد.
در کشور آلمان به دلیل ساختارهای اجتماعی و فشارهای انقلابی فعالین اجتماعی و سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم صاحبان سرمایه را مجبور به اعمال تغییرات اجتماعی کرد،  همچنان حقوق بی کاری دریافت می شود که تقریبا کفاف زنده ماندن یک فرد تنها و سالم را می دهد. و این باعث می شود که حقوق تعیین شده برای کارگر از حقوق بی کاری تا حدی بیشتر باشد که کارگر به کار در کارخانه تن در دهد.اما سرمایه داری باهوش تر از آن است که تغییرات را بر نتابد و ساکت بنشیند.آنچه در کشور آلمان و به طور مثال برای کارخانهunilever  برگ برنده می شود استخدام مهاجرین خارجی و دانشجویان خارجی(که بیشتر از آفریقا هستند) که کار روزمزدی و کوتاه مدت با حقوق کم انجام می دهند و این فشار مضاعفی بر دستمزد کل کارگران خواهد بود.
کارگران اروپا به نظر می رسد زنجیر های سبک تری برای از دست دادن دارند. اما چیزی که واضح است روند رو به اضمحلال شرایط تحمیل شده توسط بازار آزاد است. با سیر خصوصی سازی نظارت سازمان های دولتی و بین المللی بر کارخانه ها از بین می رود و شرایط تحمیل شده بر مردم بیشتر می شود.
در اروپا آنچه که هر کسی از آن حرف می زند یعنی دموکراسی جاری است، این مفهوم گنگ و گشاد؟ جاری است.حتی فاشیست ها هم در آلمان حزب قانونی دارند. اخذ جواز تظاهرات کمتر از دو ساعت طول می کشد. و پلیس هم به طور متوسط کمتر مردم را کتک می زند.در کارخانه ها و تولیدی ها مشابه چیزی که در بالا گفتم. این است علفزار سرسبز لیبرالسیم.

Thursday, February 10, 2011

 حال ما
این شعر رو شاملو برای انقلاب سفید  گفته بود که به نظرم با حال و هوای دوران حاضر،سرمستی فیسبوکی خرده بورژوازی وعربده کشی هجوآمیز و در عین حال تهوع آور علیه هر آلترناتیو دیگری که فقط هم از همین طبقه بر میاد، همخونی داره.وقتی می خونم فکر می کنم ما که حالا له ایم ولی اون موقع شاملو و رفقا چی کشیدن.شعر از وبلاگ آثار شاملو.

با چشم‌ها

با چشم‌ها
            ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچه‌ی خورشیدِ چارتاق
بر تارکِ سپیده‌ی این روزِ پابه‌زای،
دستانِ بسته‌ام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.

فریاد برکشیدم:
«ــ اینک
    چراغ معجزه
    مَردُم!
    تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
    در چشم‌های کوردلی‌تان
    سویی به جای اگر
    مانده‌ست آن‌قدر،
    تا
     از
      کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
    در آسمانِ شب
    پروازِ آفتاب را !

    با گوش‌های ناشنوایی‌تان
    این طُرفه بشنوید:
    در نیم‌پرده‌ی شب
    آوازِ آفتاب را!»


«ــ دیدیم
           (گفتند خلق، نیمی)
    پروازِ روشنش را. آری!»

نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:

«ــ با گوشِ جان شنیدیم
    آوازِ روشنش را!»


باری
من با دهانِ حیرت گفتم:

«ــ ای یاوه
              یاوه
                   یاوه،
                         خلایق!
    مستید و منگ؟
                         یا به تظاهر
    تزویر می‌کنید؟
    از شب هنوز مانده دو دانگی.
    ور تایبید و پاک و مسلمان
                                       نماز را
    از چاوشان نیامده بانگی!»




هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:

«ــ این گول بین که روشنیِ آفتاب را
    از ما دلیل می‌طلبد.»


توفانِ خنده‌ها...

«ــ خورشید را گذاشته،
                               می‌خواهد
    با اتکا به ساعتِ شماطه‌دارِ خویش
    بیچاره خلق را متقاعد کند
                                        که شب
    از نیمه نیز برنگذشته‌ست.»


توفانِ خنده‌ها...

من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
                             پیچید.

سرتاسرِ وجودِ مرا
                     گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.

آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
با تابناکی‌اش
مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود.



(ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
حتا
   با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)



افسوس!
           آفتاب
مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
      با آفتاب‌گونه‌یی
                        آنان را
اینگونه
      دل
         فریفته بودند!



ای کاش می‌توانستم
خونِ رگانِ خود را
من
   قطره
   قطره
   قطره
   بگریم
تا باورم کنند.

ای کاش می‌توانستم
                         ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
بر شانه‌های خود بنشانم
این خلقِ بی‌شمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.

ای کاش
می‌توانستم!
 
بامداد
۱۳۴۶

Monday, January 24, 2011

سیفون



پست اول بیشتر از اینکه خواندنی باشد، به درد یه روزنامه با تیراژ بالا می خورد که آخرش معلوم نیست چی رو خوب پاک می کنه.شایدم اگه به آشنا تو بی بی سی می گفتم چاپ می شد و صبا را چه دیدی،شاید برنامه تلویزیونی ازش تهیه می شد و به فاصله یه بیلاخ خم شده روی کنترل از برنامه مهران مدیری قرار بگیره و مهمون خونه های بی نان بشه.البته منظورم از آشنا، پارتی بازی نیست خدای نخواسته، منظورم کسی است که به بی بی سی بگوید من هم بیطرف هستم.توجیه آخر اینکه بار اولم بود و تلاشمو بیشتر می کنم.
چند چیز:
مردم ترکیه متاسفانه خیلی نژادپرست توشون زیاده.
تونس کمی به آینده جهان امیدوارم کرده.منتظرم.
خوردن گوشت کمتر آتش جهنم را حلال نمی کند.
فکر کنم زیاد زیادی خوشحالم.
می مونه اين بيان كه ديگر هيچ چيزي براي بيان كردن وجود ندارد، هيچ چيزي كه با آن بتوان بيان كرد، هيچ چيزي كه از آن بتوان بيان كرد، هيچ قدرتي براي بيان كردن، هيچ ميلي به بيان كردن، همراه با اجبار به بيان كردن.(بکت)

پی اس:راننده ی در تصویر مرامش در حد رفقای شرکت واحده.

Friday, January 7, 2011

(Weltladen)مغازه جهانی

Weltladen, Kaiserslautern
مغازه ی جهانی (Weltladen یا به آلمانی Worldshop) به فروشگاه هایی گفته می شود که به جای  سیستم تجارت آزاد، «تجارت منصفانه» بر آنها حاکم است. هدف این مغازه ها اجرا و اشاعه و ترویج عدالت در روابط تولیدی بین مناطق مختلف جهان است و به این منظور این فروشگاه ها فعالیت هایی مثل فروش اجناس حاصل از تجارت منصفانه، شرکت در کمپین های مختلف در رابطه با شرایط کار ، اطلاع رسانی و آموزش در مورد شرایط کار انجام می شود. نام این فروشگاه ها در گذشته «مغازه ی جهان سوم» بود که برای ارزش گذاری در جوامع مدرن به «مغازه ی جهانی» تغییر کرد.
در سال 1964 (چهل و هفت سال پیش)کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل تشکیل شد که در آن بحثی به عنوان "تجارت منصفانه به جای حقوق ناچیز" مطرح شد. در سال 1969(چهل و دو سال پیش) اولین مغازه جهانی در هلند افتتاح شد و از آنجا در اروپای غربی گسترش یافت.
هم اکنون بیش از 2400 فروشگاه در شبکه مغازه های جهانی اروپا (Network of European Worldshops) با نام مخفف NEWS! سازماندهی شده اند.NEWS!  از جمله چهار سازمان بزرگ حامی تجارت منصفانه است. سازمان های دیگر که به طور خلاصه FINE نامیده می شوند عبارتند از:
در مغازه جهانی تنها اجناس فروخته نمیشود بلکه به عموم در مورد تولیدات ، شرایط محل تولید و تولیدکننده های آنها ، خدماتشان و حتی امید ها و ناامیدی های آنها اطلاع رسانی می شود. در این مغازه ها بی عدالتی ساختاری و ظلم نهادینه ی روا شده به تولید در سراسر جهان نشان داده می شود در واقع  فعالیت های اساسی  فروش ، آموزش و اطلاع رسانی و کمپین ها ی پشتیبانی است. همکاران وردشاپ ها، واحد های کوچک کشاورزی ، انجمن های صنفی ، کارگاه ها و زمین های کوچک زراعی ، شرکت های کوچک و گروه های خودگردان در کشورهای آفریقایی آسیایی و آمریکای جنوبی هستند.
آنهایی که غیر از مصرف مسائل مهم دیگری دارند ، می توانند مطمئن باشند که کالای خریداری شده شان به خون آلوده نیست و کارگر یا کشاورز حقوق مناسبی (یا حداقل خیلی بهتری در مقایسه با حالت معمول) دریافت می کند و دست کم وجودش در معرض خطر نیست. واضح است که حقوقی که تحت سیستم موجود و مسلط یعنی تجارت آزاد نصیب تولید کننده نهایی اجناس می شود به ندرت کفاف زنده ماندن را می دهد چه برسد به رویاهایی مانند امنیت و آینده شغلی. به عنوان مثال حقوق روزانه کارگرهای واحد های تولیدی که در آسیای شرقی به کارگاه های عرق ریزان معروف است و تولید محصولات نایک و پوما را دسته چندم و با واسطه به عهده دارد کمتر از سه وعده غذا در همان کشورهاست. وضعیت کارگر ها و کشاورزهای تولید مواد غذایی در این کشورها هم مستثنی نیست.
 ایده اصلی وردشاپ تغییر این وضعیت است. علاوه بر موارد ذکر شده، تمام محصولات ارائه شده اکولوژیک  و  البته مرغوب می باشد. یعنی تولید بدون استفاده از مواد شیمیایی و تغییر داده شده با علم ژنتیک و بی خطر برای طبیعت اطراف و محیط زیست صورت می گیرد.
 
اما قیمت اجناس به دلیل حقوق بالای کارگر و شرایط ذکر شده طبیعتن بالاتر از سوپرمارکت است و بخش اعظم درآمد حاصله صرف پروژه های اجتماعی و آموزشی ، سرمایه گذاری روی اکوسیستم مناطق و بهبود ساختاری شرایط کار می شود. البته اجناس از کیفیت بالایی برخوردار هستند . از محصولات ارائه شده می توان قهوه، برنج، چای، کاکائو، عسل، ادویه، شکر، میوه خشک شده، صنایع دستی اشاره کرد.آشنایی با محصولات خوراکی ناآشنا و جدید و قفسه ای ، شامل کتابهای مختلف راجع به شرایط عینی حاکم بر نقاط جهان(باور کنید بسیار مستندترازbbc ) از ویژگی های خوب این مراکز است. روی بسته بندی محصولات متنی درخور بزرگی بسته بندی در مورد یکی از کارگران یا کشاورزان و شرایط کار او یا محل صرف درآمد حاصل از محصول نوشته می شود. در آلمان بیشتر از 800 وردشاپ وجود دارد. تمامی کارکنان این فروشگاه ها داوطلبانه و در اوقات فراغت و رایگان کار می کنند  و شاید تمرین این وعده هم باشد که کار خلاقانه و غیرمزدی در فراغت است که تحقق می یابد .

از  نکات جالب امکان اتخاذ روشی برای مصرف ، بدون آسیب به دیگر انسانها و تلاش برای زنده نگه داشتن محیط زیست است . برای آنهایی که سیاست را تنها در حوزه ی دولت و محدود به انتخابات و مجلس نمی بینند می تواند سفره غذا میدان سیاست ورزی باشد .
پشت پاکت چای- زن 35 ساله , چای چی هندی آرزو می کند دخترش بتواند بعد از مدرسه درسش را به کمک بورس تحصیلی حاصل از تجارت منصفانه در دانشگاه ادامه دهد.
پی اس:تجارت منصفانه،صرفن ترجمه لغوی Fair Trade است و واضح است که با سیستم موجود این تجارت هم نمی تواند به هیچ وجه منصفانه باشد.